سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حقیقت و مرد دانا

حقیقت و مرد دانا

حقیقت و مرد دانا

کتاب حقیقت و مرد دانا، داستان پسرکی روستایی است که به قصد یافتن حقیقت از خانه بیرون می‌آید. پسرکِ این داستان فردای یک جشن عروسی، به تقلید از بازی مطربان، می‌خواهد با دوستانش نمایشی اجرا کند اما طرح یک پرسش در این باره که آیا بازی حقیقی است یا نه سرآغازی می‌شود برای یک سفر بی‌پایان. سفری در جست وجوی حقیقت. پسرک که پاسخی از پدر و آموزگار نمی‌گیرد برای یافتن مرد دانا ـ کسی که حقیقت را به او بنمایاند ـ قدم به سرزمین‌های تازه‌ای می‌گذارد.

در هر سرزمینی و در ارتباط با مردمان آن چیزی جدید می‌آموزد و گوشه‌ای از حقیقت بر او نمایان می‌شود. سال‌ها می‌گذرد و پسرک ـ که دیگر کامل‌مردی شده است ـ قصد بازگشت به خانه می‌کند ولی در خانه کسی پذیرای او نیست. پس به صحرا برمی‌گردد، از راهزنی کتابی و قلمی می‌خرد، در بالای تپه‌ای خانه‌ می‌سازد و روزگار می‌گذراند.

... روزی پسرکی نزد او می‌آید و سراغ حقیقت را می‌گیرد. او که اکنون پیر شده است پسرک را به تماشای نمایش بزرگ جهان فرا می‌خواند و می‌گوید کسی هست که از او بسیار داناتر است و پس از این می‌آید.

حقیقت و مرد دانا روایت رنج بی پایان و تنهایی انسانی است که لحظه‌ای آرام و قرار ندارد و در جست‌وجوی معنای زندگی و یافتن حقیقت، زندگی راحت و بی‌دردسر خود را رها می‌کند و در راهی سخت و دشوار قدم می‌گذارد. راهی که پایانی برای آن نیست.

شخصیت اصلی داستان بدون نام است. پسرک با گذر از هر روایت، بزرگ و بزرگ‌تر می‌شود؛ برخورد با رخ‌دادهای زندگی او را متحول می‌کند و سرانجام خود، به مرد دانای قصه تبدیل می‌شود.

حقیقت و مرد دانا کتابی است در ستایش روح پرسش‌گری و نکوهش سکون و ایستایی. کتابی که با دیده‌ی احترام به جهان هستی می‌نگرد و به پاکی روح طبیعت باور دارد. توصیف‌های کتاب به شدت تصویری است، متن هم‌چون یک نمایش‌نامه صحنه به صحنه و با توصیف فضای جدید پیش می‌رود. تصویرهای کتاب به خوبی، متن را همراهی و زیبایی اثر را دو چندان می‌کند.

موضوع کتاب، از ابتدای شکل‌گیری تمدن بشری، دغدغه‌ی همیشگی انسان بوده است و با این که ناشر، مخاطب کتاب را گروه د ـ گروه سنی دوازده سال به بالا ـ معرفی می‌کند ولی حقیقت و مرد دانا برای مخاطب بزرگ‌سال نیز جذاب است و گفتنی بسیار دارد.

کتاب حقیقت و مرد دانا نخستین بار در سال 1351 منتشر و در سال 1355 تجدید چاپ شد. این کتاب در سال 1352 برگزیده‌ی شورای کتاب کودک شد.

درباره نویسنده و تصویرگر کتاب حقیقت و مرد دانا

بهرام بیضایی نمایشنامه‌نویس، فیلم‌ساز و پژوهشگر ایرانی است. او در دی 1317 در تهران به دنیا آمد. بیضایی از فیلم‌سازانِ صاحب‌سبک و نویسندگان مطرح ادبیات فارسی به‌شمار می‌رود. داستان حقیقت و مرد دانا تنها کتابی است که او برای نوجوانان نوشته است. بهرام بیضایی در سال 1389 به آمریکا مهاجرت کرد.

مرتضی ممیز زاده‌ی 1315 که به پدر هنر گرافیک معاصر ایران شهرت دارد در سن 69 سالگی درگذشت. از او آثار ماندگاری در زمینه‌ی طراحی پوستر، نشان، تصویرسازی، صفحه‌آرایی و طراحی جلد کتاب به جا مانده است.

 

 

گزیده‌هایی از کتاب
  • گذرنده‌ای که می‌شنید، گفت: « باید حقیقت را نشان بدهد؛ فقط حقیقت است که ارزش دیدن دارد.»
  • صدای پیرمرد از میان کوه کتاب‌هایش برخاست: « چه پاسخ روشنی بدهم درباره‌ی چیزی که خودش روشن نیست؟ حقیقت شکل ندارد. در کلمه نمی‌گنجد. به عبارت درنمی‌آید. آن را باید حس کرد. باید جست و چون یافتی، می‌بینی که از قالب گریزان است.»
  • ... جزئی از حقیقت در همه چیز هست. پس با هرچه روبه‌رو شوی، می‌توانی از آن حقیقتی دریابی.
  • ... حقیقت، فهم درست دنیای واقعی است. حقیقت، همان چیزهایی است که بین همه‌ی مردم جریان دارد.
  • هشیار باش که حقیقت را از زبان چه کسی می‌شنوی. حقیقت را می‌توان به دل‌خواه با کلمات تغییر داد. چنان دل‌خواه که دیگر حقیقت نباشد.
  • ... پیرمرد در برابر او سه چیز قرار می‎دهد. یک قلم، نیزه و نی: وقتی هست برای نوشتن، وقتی برای جنگیدن، و وقتی برای نغمه سر دادن. زمانی باید نوشت. زمانی باید جنگید، و زمانی باید به صدای خود گوش داد.
  • پیرمرد گفت: ‌« حقیقت بین ماست. حقیقت، انسان است. حقیقت من و توییم پسرجان، من و توییم. چیزی بیرون از بشر وجود ندارد. حقیقت، فهمِ درستِ دنیای واقعی است. حقیقت، همان چیزهایی‌ست که بین همه‌ی مردم جریان دارد. تو بارها با آن روبرو شده‌ای.»

و کتاب با این گفت‌وگوی زیبا به پایان می‌رسد:

  • پیرمرد لحظه‌ای چشم‌هایش را بر هم گذاشت. ولی صدای پسرک را می‌شنید: به من گفته‌اند کسی هست که می‌داند چگونه با قلم می‌توان جنگید و با نیزه می‌توان نغمه ساخت و با نی می‌توان نوشت. ای پیر چه می‌گویی در باب نیزه و قلم و نی؟

هوم! من این هر سه را یکی می‌بینم. حقیقت این هر سه، آن نی است که کنار کلبه‌ی من، سبز شده. این آیینه‌ای است چون همه‌ی آیینه‌ها.

چطور ساقه‌ی نی را آیینه می‌خوانی، که چیزی نشان نمی‌دهد؟

  • پیرمرد با حیرت گفت: نشان نمی‌دهد؟ نگاه کن تا ببینی. این آیینه‌ی تن نیست. آیینه‌ی روح است. هان تو خشم کن و آن نیزه می‌شود. شعر بپرداز و آن قلم می‌شود. فریاد درد برآور و آن نی بند بند می‌شود. خشم و شعر و فریاد. آیا یک نی، خودت را به خودت نشان نداد؟
  • برای زمانی دراز کسی چیزی نگفت. پشت پنجره، ابری آرام می‌گذشت. عاقبت پسرک سکوت را شکست: ای پیر! ای پدر! آیا تو داناترینی؟

ـ نه، نه، کسی هست که بسیار از من داناتر است. او پس از این می‌آید.

ـ او را چگونه بشناسم؟

  • پدر لبخندی زد و به دور خیره شد: . . . او ـ اینک - پسرکی‌ست، در سن و سال تو. او، دریای پرسش است و می‌خواهد، بداند. [من نشسته‌ام و او راه می‌رود. من به آخر رسیده‌ام و او آغاز می‌کند. او هرگز یک‌ جای نمی‌ماند. او اینک پسرکی است در سنّ و سال تو. او دریای پرسش است و می‌خواهد بداند.
شناسنامه کتاب:
ناشر
کانون پرورش فکری کودک و نوجوان
نویسنده
  بهرام بیضایی
تصویرگر
  •   مرتضی ممیز
خانواده
  •   مجموعه نوشته های مناسب برای خانواده
  •   مجموعه نوشته های مناسب برای 13 سال به بالا
فهرست کتاب های ماه
فهرست کتاب های ماه: آذر 96
پدیدآورندگان
  •   بهرام بیضایی
  •   مرتضی ممیز
سال نشر
  چاپ سوم 1396
 
راهنمای کتاب:
کلیدواژه:
  • کودکان و مفهوم حقیقت
  • نوجوانان و مفهوم حقیقت

کتاب حقیقت و مرد دانا